تو چی دوست داری؟

این وبلاگ شامل هر چیزی که شما درخواست کنید می شود

تو چی دوست داری؟

این وبلاگ شامل هر چیزی که شما درخواست کنید می شود

مرد.....

مردی با خود زمزمه کرد:خدایا با من حرف بزن،یک سار شروع به خواندن کر اما مرد نشنید.http://www.irupload.ir/images/c3njq5kjrue5ihuxd8.jpg

فریاد بر آورد:خدایا با من حرف بزن،آذرخش در آسمان غرید اما مرد گوش نکرد.http://www.ngdir.ir/SiteLinks/Kids/Image/energy_image_fa/IMG_6250_fr.jpg

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت:خدایا بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید اما مرد ندید.View Raw Image"> View Raw Image">

مرد فریاد کشید:یک معجزه نشان بده،نوزادی متولد شد اما مرد توجهی نکرد.http://www.bebereviews.com/baby%20massage%20i%20stock.jpg

پس مرد در نهایت یاس فریاد زد :خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم این جا حضور داری در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش

ادامه داد.                                    


                                                     



                                          از کتاب شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید

شمع

ما به هم محتاجیم،هیچ شمعی http://i21.tinypic.com/2rxbszr.jpgبا روشن کردن شمع دیگر خاموش نمی شود

روز قسمت

روز قسمت

 

روز قسمت بود.خدا هستی را قسمت می کرد.خدا گفت:چیزی از من بخواهید،هرچه باشد شما را خواهم داد. . . سهم تان را از هستی طلب کنید،زیرا خدا بخشنده است.

 هر که آمد و چیزی خواست.یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن،یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز،یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت:خدایا من چیز زیادی نمی خواهم،نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ ،نه بالی و نه پایی،نه آسمانی و نه دریا. . . تنها کمی از خودت . . . تنها کمی از خودت را به من بده.و خدا کمی نور به او داد و او کرم شب تاب شد. خدا گفت:آنکه نوری با خود دارد بزرگ است،حتی اگر به قدر ذره ای باشد،حال تو همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچکی پنهان می شود.و رو به دیگران گفت:کاش می دانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست زیرا از خدا جز خدا نباید خواستhttp://www.fenland-photography.co.uk/images/111221.jpg

فرصت

اغلب فرصت ها در خانه ما را می کوبند اما تا وقتی که شما بخواهید زنجیر پشت در را باز کنید،کلون آن را بکشید،دو عدد قفلی که به در زده اید را باز کنید و دزدگیر را خاموش نمایید دیگر خیلی دیر است.


                                                                         <ریتا کلولیج>

مادر

مادر کسی نیست که به او تکیه کنیم بلکه کسی است که ما را از تکیه کردن بی نیاز می سازد

        

                                                                  <کانفیلد فیشر>